پژوهش برای دنیایی بهتر
پژوهش برای دنیایی بهتر

پژوهش برای دنیایی بهتر

دردی در دل دارم

 

 

امروز در سومین سالی که این وبلاگ رو شروع کردم، وقتی بازش کردم خیلی دلم سوخت. نمیدونستم از چی بنالم. می خواستم فریاد بزنم و بگم این اونی نبود که من می خواستم. دلم سوخت برای خودم که چرا کسی سراغمو نمیگیره. چرا کسی نمیگه که چه دردی داری که نمی نویسی. 

می خوام بگم که دردم از این نیست که قلمم شکسته، نه! 

نمی خوام بگم وقتشو ندارم و سرم خیلی شلوغه، نه! 

نمی خوام بگم ذوقم خشک شده و مطلبی برا نوشتن ندارم، نه! 

نمی خوام بگم دلم پر نشده تا با قلمم ناله کنم، نه! 

 

می خوام بگم دلم شکسته، که خیلی بدتر از اینه که دستام بشکنه. تو این چند ماهی که ننوشتم کسی بهم نگفت که چرا نمی نویسی. انگار بودم اما نبودم!!!!!!  کسی نخواست بدونه .... 

 

تصمیم گرفتم تعطیل کنم اما گفتم که بی احترامیه که بخوام بی خدا حافظی برم. برا همین تصمیم گرفتم این متنو بنویسم و تا زمانی که حداقل 100 جواب تو نظرات نگرفتم چیزی چاپ نکنم.  

 

نظر بدید تا انگیزه دوباره بشید!  

لطفا شماره تلفن و آدرس email رو فراموش نکنید.